مغنیسیا. [ م َ ] ( معرب ، اِ ) مغنسیا : زهره دلالت کند بر مغنیسیا و سرمه. ( التفهیم ). ارسطاطالیس چنین فرموده است که یک جزومغنیسیا بباید گرفت با یک جزو بسد و یک جزو زنگار، آنگه هر سه را خرد بساید. ( نوروزنامه ). و رجوع به مغنسیا شود. || منیزی کلسینه را گویند که ازتکلیس طباشیر فرنگی ، یعنی کربنات منیزیم حاصل شود و فرمولش Mgo می باشد. طباشیر فرنگی مکلس. || طباشیر فرنگی و آن کربنات منیزیم است که گرد سفیدرنگی می باشد و ضد امتلاء معده به کار می رود. و رجوع به فرهنگ فارسی معین شود.
فرهنگ فارسی
۱ - مغنیسا ۲ - منیزی کلسینه را گویند که از تکلیس طباشیر فرنگی یعنی کربنات منیزیم حاصل شود ۳ - طباشیر فرنگی