مغند. [ م ُ غ ُ ] ( اِ ) گلوله.( از جهانگیری ). غلوله. ( فرهنگ رشیدی ). به معنی گلوله باشد مطلقاً. ( برهان ). به معنی گلوله باشد یعنی هرچیز گرد و مدور. || گرهی را گویند که در میان گوشت می باشد و آن را غدد می گویند. ( برهان ). چیزی را گویند که در میان گوشت به هم رسد و درد نکند و به عربی غدد گویند و مغنده نیز به همین معنی است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و رجوع به مغنده شود. || هر چیز ممزوج و درهم آمیخته. ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( برهان ). || بازار اسب فروشی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مغنده شود.