مغلی

لغت نامه دهخدا

مغلی. [ م ُ لا ] ( ع ص ) جوشیده. ( مهذب الاسماء ). جوشیده شده. ( ناظم الاطباء ). جوشانیده : الماء المغلی ؛ آب جوش. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مغلی. [ م ُ ] ( ع ص ) جوشاننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اغلاء شود. || گران کننده نرخ. || گران خرنده چیزی.( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گیاه بالنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ).

مغلی. [ م ِ لا ] ( ع اِ ) رجوع به مِغلاة شود.

مغلی. [ م ُ غ ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به مغل و زبان مردم مغلستان. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مغل و مغول شود. || مردم دلیر و بی باک و خونریز و ظالم و سنگدل و هولناک. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

منسوب به مغل و زبان مردم مغلستان یا مردم دلیر و بیباک و خونریز و خونخوار باشد .

پیشنهاد کاربران

بپرس