مغلوب ساختن

مترادف ها

defeat (فعل)
شکست دادن، پیروز شدن، مغلوب ساختن، از شکل افتاده گی

vanquish (فعل)
درهم شکستن، شکست دادن، غالب امدن، پیروز شدن بر، مغلوب ساختن

overcome (فعل)
غالب امدن، مغلوب ساختن، چیره شدن، برتری یافتن، غلبه یافتن

فارسی به عربی

تغلب علیه , هزیمة

پیشنهاد کاربران

دست برآوردن از کسی ؛ او را مقهور و مغلوب کردن :
چو خسرو زآن جهانجوی ستمگر
برآرد دست بازآید بر این در.
نظامی.
( به زانو درآوردن کسی ) معنی اصطلاح - > به زانو درآوردنِ کسی
کسی را شکست دادن
مثال:
آن قدر به تحریم ها ادامه دادند تا آن کشور را به زانو درآوردند.
توضیح:
← توضیح اصط. �به زانو درآمدن�
منهزم کردن ؛ شکست دادن و غالب آمدن بر دشمن. ( ناظم الاطباء ) .
منهزم ساختن ؛ منهزم کردن. ( ناظم الاطباء ) . شکست دادن.
رایت کسی را شکستن ؛ بمجاز، مغلوب کردن و شکست دادن و کشتن او :
آهسته تر نه ملک خراسان گرفته ای
وآسوده تر نه رایت سنجر شکسته ای.
خاقانی.
در خانه رایتش ملک الموت چون شکست
سودی نداشت رایت خصمان شکستنش.
خاقانی.

بپرس