مغلغل

لغت نامه دهخدا

مغلغل. [ م ُ غ َغ َ ] ( ع ص ) مُغَلغَلَة. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مغلغلة شود. || این کلمه در بیت زیر از عنصری که در دیوان چ دبیرسیاقی ص 57 و دیوان چ قریب ص 75 و در یادداشتی از مرحوم دهخدا آمده و غالیه مالیده معنی شده است ، با توجه به کلمه غالیه پس از مغلغل و قرینه دیگری که در مصراع دوم این بیت ( مسلسل مشک ) وجود دارد نمی تواند مغلغل باشد، بلکه به گمان نزدیک به یقین مفلفل به معنی موی سخت مرغول است :
مغلغل غالیه بر سیم و نقره
مسلسل مشک بر ماه منور.
عنصری.
و رجوع به مفلفل شود.

فرهنگ عمید

مکتوب و رساله ای که از شهری به شهر دیگر فرستاده شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس