مغفرکوب. [ م ِ ف َ ] ( نف مرکب ) کوبنده مغفر. که خود را درهم کوبد. که خود آهنین را کوفته و متلاشی سازد : چو همت است چه حاجت به گرز مغفرکوب چو دولت است چه حاجت به تیر جوشن خای.سعدی.