مغفرشکاف. [ م ِ ف َ ش ِ ] ( نف مرکب ) از صفات تیغ و خنجر و مانند آن است. ( از مجموعه مترادفات ص 103 ). شکافنده مغفر. که کلاه خود را شکافد : ملک ده ، لشکرشکن ، خنجرکش و مغفرشکاف گنج نه ، باره فکن ، شمشیرزن ، بخت آزمای. منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 103 ). که کشورگشایان مغفرشکاف نهان صلح کردندو پیدا مصاف.
سعدی ( بوستان ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه کلاهخود دشمن را بشکافد : [ که لشکر شکوفان مغفر شکاف نهان صلح جویند و پیدا مصاف . ] ( بوستان سعدی . چا . فروغی ۶۶ ) از صفات تیغ و خنجر و مانند آن است . شکافنده مغفر .
فرهنگ عمید
۱. آن که مغفر را بر سر دشمن بشکافد. ۲. [مجاز] نیرومند، شجاع: که لشکرکشوفان مغفر شکاف / نهان صلح جویند و پیدا مصاف (سعدی۱: ۷۷ ).