کافور تو بالوس بد و مشک تو، ناک
بالوس تو کافور تو مغشوش بود.
رودکی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 252 ).
زر مغشوش کم بهاست برنج
زعفران مزور است زریر.
ناصرخسرو.
بادیه بوته ست و ما چون زر مغشوشیم راست چون بپالودیم از او خالص چو زر کان شویم.
سنایی ( دیوان چ مصفا ص 227 ).
|| آمیزش کرده شده. || خیانت کرده شده. ( غیاث ). || مزور و خائن. ( ناظم الاطباء ). || آشفته. پریشان. درهم و برهم : افکار مغشوش.