ز دست گریه کتابت نمی توانم کرد
که می نویسم و در حال می شود مغسول.
سعدی.
|| سیکی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): شراب مغسول ؛ شراب مثلث. ( بحر الجواهر، یادداشت ایضاً ). || خیس شده در آب. گذارده شده در آب تا در آن نفوذ کند : و آنجا که هیچ حاضر نباشد نان مغسول سود دارد و این چنان باشد که نان اندر آب سرد شکنند و یک ساعت بنهند و آن آب از وی بریزند و آب تازه کنند و یک ساعت دیگر بنهند پس آب دیگر باره بریزند از وی... ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).