مغروری. [ م َ ]( حامص ) خودپسندی. گستاخی و خودبینی. تکبر و نخوت. ( از ناظم الاطباء ). مغرور بودن. برتنی. مقابل افتادگی و فروتنی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ز مغروری کلاه از سر شود دور مبادا کس به زور خویش مغرور.
نظامی.
ز مغروری که در سر ناز گیرد مراعات از رعیت بازگیرد.
نظامی.
حافظ افتادگی از دست مده زآنکه حسود عرض و مال و دل و دین ، در سر مغروری کرد.
حافظ.
و رجوع به مغرور شود.
فرهنگ فارسی
۱ - فریفتگی . ۲ - تکبر غرور . ماخوذ از تازی خود پسندی و گستاخی و خود بینی و تکبر و نخوت .