مغرور شدن
مترادف مغرور شدن: متکبرشدن، متفرعن گشتن، خودستا شدن، خودبین شدن، پرمدعا شدن، گران سر شدن
برابر پارسی: خودخواه، خود پسند شدن
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
مغرور شدن ؛ متکبر شدن. خودپسند شدن.
مغرور شدن ؛ فریفته شدن. غره شدن : مرد صاحب فرهنگ باید که به بوی و رنگ مغرور نشود و به نمایش و آرایش مسرور نگردد. ( مقامات حمیدی ) . اگر صاحب طرفی از همسایگان مملکت به کمال حلم و وفور کم آزاری این خسرو نوشیروان معدلت ، مغرور شود. . . ( المعجم ص 14 ) .
... [مشاهده متن کامل]
هان مشو مغرور زآن گفت نکو
زآنکه دارد صد بدی در زیر او.
مولوی.
که قوت سخن و لطف طبع می دیدند
نمی شدند به طبع بلند خود مغرور.
صائب
... [مشاهده متن کامل]
هان مشو مغرور زآن گفت نکو
زآنکه دارد صد بدی در زیر او.
مولوی.
که قوت سخن و لطف طبع می دیدند
نمی شدند به طبع بلند خود مغرور.
صائب
باد در کله داشتن ، بی ادب بودن، گستاخی کردن ،
تمکین نبودن
تمکین نبودن
خواجگی از سر گذاشتن ؛ کنایه از غرور و نخوت گذاشتن :
یوسف مصر وجودیم از عزیزیها ولیک
هر که با ما خواجگی از سر گذارد بنده ایم.
صائب ( از آنندراج ) .
- خواجگی تنخواه کردن ؛ کنایه از عرض غرور و نخوت کردن. ( از آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
چو زر بقرض دهی خواجگی مکن تنخواه
بقرض دار میاموز بدادائی را.
اثر ( از آنندراج ) .
یوسف مصر وجودیم از عزیزیها ولیک
هر که با ما خواجگی از سر گذارد بنده ایم.
صائب ( از آنندراج ) .
- خواجگی تنخواه کردن ؛ کنایه از عرض غرور و نخوت کردن. ( از آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
چو زر بقرض دهی خواجگی مکن تنخواه
بقرض دار میاموز بدادائی را.
اثر ( از آنندراج ) .
باد در سر کردن
( بیهقی )
( بیهقی )
یابو برداشتن کسی را؛ خود را قوی تر از آنچه هست پنداشتن. ( امثال و حکم ج 4 ص 2023 ) .
کنایه از مغرور شدن
کنایه از مغرور شدن