گر ماه در لباس کبود منقط است
تو شاه در قبای نسیج مغرقی.
عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 513 ).
استری دید سیه زیر مغرق زینی راست چون تیره شبی بسته بر او یکشبه ماه.
انوری.
مرا که دل در کل آه محرق است کلاه مغرق چه کنم. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 218 ).خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم.
حافظ.
ز پرتو علم خلعت مغرق خودسحر شد آستی و دامن جهان پر زر.
نظام قاری ( دیوان ص 15 ).
به رخت مغرق خجل کرده وردز مهر و سپهرش زر و لاجورد.
نظام قاری.
تاج مغرق به سر نهاد. ( نظام قاری دیوان ص 150 ). و رویش از خرمی چون گل جامه مغرق برافروخت و گفت... ( نظام قاری دیوان ص 152 ). || غرق کرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). غرق شده. فروشده : عز تو و ایام تو جاوید همی باد
در فایده مستغرق و در شکر مغرق.
امیرمعزی.
شمشیر جنگیانت در خون شده مغرق چونانکه برگذاری بیجاده را به مینا.
امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 4 ).
مغرق. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) مُغَرَّق. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به مُغَرَّق ( معنی اول ) شود. || غرق شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، مغرقین ، مغرقون : و اصنع الفلک بأعیننا و وحینا و لاتخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون. ( قرآن 39/11 ). واترک البحر رهواً انهم جند مغرقون. ( قرآن 23/44 ).
فرش به کران کشد به یک ساعت
ازبحر زمانه مرد مغرق را.
قطران ( دیوان چ محمد نخجوانی ص 12 ).
و رجوع به اغراق شود.مغرق. [ م ُرِ ] ( ع ص ) غرق کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). غوطه ورکننده. ( ناظم الاطباء ).