نشانه دوباره به یک تاختن
مغربل ببود اندر انداختن.
فردوسی.
ترا این تن یکی خانه سپنج است مزور بل مغربل چون کباره.
ناصرخسرو.
همه پشتش از دوش تا دم مغربل همه خامش از پای تا سر مجدر.
عمعق ( درصفت خری زشت ).
زمین گردد از نعل اسبان مغربل هوا گردد از گرد میدان مغبر.
عمعق ( از آنندراج ).