مغب

لغت نامه دهخدا

مغب. [ م ُ غ ِب ب ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) گوشت بوی گرفته. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || روز میان آینده قوم را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). دوستی که هر سه روز یک دفعه دوست را دیدن می کند. ( ناظم الاطباء ). || روز میان به جایی رونده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). || آنکه به چیزی دوروز نمی پردازد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

شیر بیشه یا گوشت بوی گرفته

پیشنهاد کاربران

بپرس