مغایر
/moqAyer/
مترادف مغایر: خلاف، دیگرگون، ضد، مباین، متفاوت، مخالف، منافی، نامشابه، ناهمگون
متضاد مغایر: مشابه
برابر پارسی: ناساز، ناجور، دگرگون، ناسازگار، نایکسان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - مخالف : [ امیر نظام این رسم را خلاف و مغایر احترام دولت دانسته آنرا موقوف داشت . ] ( حدیقه میرزا علی اکبر وقایع نگار بنقل ناصری . سعید نفیسی وحید ۲ : ۲ ص ۲ ) ۱٠۹ - ( صفت ) دیگر گون .
ماخوذ از تازی بر خلاف و بر عکس و بر ضد و مخالف و نا موافق .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. دگرگون.
جدول کلمات
مترادف ها
شنیع، زشت، منزجر، مکروه، مغایر، ناسازگار، فرومایه، بیمناک
مغایر، مخالف، ضد، نقیض، مقابل، معکوس
مغایر
مغایر، مخالف، متناقض، نقیض، متباین، ضد ونقیض
مغایر، ناسازگار، مخالف، مضر، روبرو
غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز
غیر، مغایر، ناسازگار، بیگانه، خارجی، غریب، غیره
مغایر، ناسازگار، ناپسند، ناگوار، نامطبوع
غیر، مغایر، دیگر، دیگری، سایر، متفاوت، جز این
مغایر، غیر عادی، بی مورد، بی شباهت، خارج از رسم، غیر متشابه، بی ترتیب
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ناهمداستان ( در برخی باره ها )
نمونه:
کوشش ناکامی که برای اندازه گیری سرعت زمین نسبت به �اثیر�، یعنی سرعت مطلق آن، به عمل آمد ( �آزمایش مایکلسون ـ مورلی� و مانند آن ) ، با پذیرفتن انگاره هایی درست به نتایجی کاملا ناهمداستان ( مغایر ) فرجام یافت . . .
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2012/06/blog - post_4870. html
نمونه:
کوشش ناکامی که برای اندازه گیری سرعت زمین نسبت به �اثیر�، یعنی سرعت مطلق آن، به عمل آمد ( �آزمایش مایکلسون ـ مورلی� و مانند آن ) ، با پذیرفتن انگاره هایی درست به نتایجی کاملا ناهمداستان ( مغایر ) فرجام یافت . . .
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2012/06/blog - post_4870. html
جزگونه . [ ج ُ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) نوع دیگر. دگرگونه . روگردان : نداندکسی راز گردان سپهرکه جزگونه گشتست با ما به مهر. فردوسی . تو در جنگ چندین دلیری مکن که با مات جزگونه باشد سخن . فردوسی .
متفاوت از
خلاف، دیگرگون، ضد، مباین، متفاوت، مخالف، منافی، نامشابه، ناهمگون