مغاکی


معنی انگلیسی:
abyssal

لغت نامه دهخدا

مغاکی. [ م َ ] ( حامص ) عمق. ( دهار ). گودی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). عمق و ژرفی و کاواکی. ( ناظم الاطباء ): چنان سبک بود گویی باد اندر چیزی کردندی و انگشت بر وی فشاری مغاکی گیرد و چون انگشت برداری مغاک نماند. ( هدایة المتعلمین چ متینی ص 604 ). باز اگر جراحت مغاکی دارد اکنون نتوانی خشک بند کردن ، بدان مغاکی داروی گوشت برآرنده فروباید کردن... ( هدایة المتعلمین چ متینی ص 622 ).و چشمهای این کس به مغاکی رفته بود و گاه چشمهاش جنبان گردد. ( هدایة المتعلمین چ متینی ص 654 ). || ( اِ ) غور. مقابل نجد. ( مقدمه التفهیم ص قف ).

مغاکی. [ م َ ] ( ص نسبی ) ( اصطلاح زمین شناسی ) عمیق ترین ناحیه دریا، فرهنگستان این کلمه را معادل آبیسال فرانسوی برگزیده است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) عمیق ترین قسمت دریا گود ترین ناحیه دریا.

فرهنگستان زبان و ادب

{abyssal} [زمین شناسی] مربوط به ژرفای بین 3500 تا 6000 متری اقیانوس و محیط زیست آن

پیشنهاد کاربران

بپرس