مؤمنی و می خوری بجز توندیدم
در جسد مؤمنانه جان مغانه.
ناصرخسرو.
گر من ز می مغانه مستم هستم ور کافر و گبر و بت پرستم هستم.
( منسوب به خیام ).
که تا روز خواهی نیوشید و نوشیدسماع مغنی شراب مغانه.
انوری.
مرا غم تو به خمارخانه بازآوردز راه کعبه به کوی مغانه بازآورد.
خاقانی.
یک دو دم بر سه قول کاسه گری چارکاس مغانه بستانیم.
خاقانی.
ساقی ز ره بهانه برخیزپیش آر می مغانه برخیز.
نظامی.
قوت جان از می مغانه کنیم نقل و می نوش عاشقانه کنیم.
نظامی.
یارب چه خوش آن می مغانه کز دست توام دهدزمانه.
نظامی.
دهقان ز خم می مغانه سرمست شده به سوی خانه.
نظامی.
در خانقه نگنجد اسرار عشق و مستی جام می مغانه هم با مغان توان زد.
حافظ.
و رجوع به مغ و مغان شود. || ( ق مرکب ) همچو مغان. مانند مغان : مغنی ره باستانی بزن
مغانه ، نوای مغانی بزن.
نظامی.
مغانه ، می لعل برداشته به یاد مغان گردن افراشته.
نظامی.
وز آنجا سوی موقان کرد منزل مغانه ، عشق آن بتخانه در دل.
نظامی.
درآمد مغ خدمت آموخته مغانه ، چوآتش برافروخته.
نظامی.
و رجوع به مغ و مغان شود.