مغاب

لغت نامه دهخدا

مغاب. [ م َ ] ( ع مص ) ناپدید شدن. غیب. غیبت. غیاب. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || فروشدن آفتاب. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به غیاب و غیب شود.

گویش مازنی

/meghaab/ وسیله ی درودگری

پیشنهاد کاربران

مغاب ؛ این کلیدواژه یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی مُغ و آب می باشد. به معنی مخزن آب
مغاب یا مُغّه به کتری آتشی گفته می شود که در باغات یا توسط کوهنوردان و چوپانان برای درست کردن آب جوش و چای استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه ی مُغ مرتبط با کلمه ی مغز و مغازه و ماگ و ماک و مُخ و مخزن و . . . می باشد.
مفهوم باطنی کلمه ی مغ اشاره به یک وسیله یا یک شیئ دارای مکان و دارای فضا برای دخیره نمودن چیزی را دارد.

بپرس