معین الدین پروانه

دانشنامه آزاد فارسی

مُعین الدّین پروانه ( ـ۶۷۶ق)
(یا: پروانۀ روم) شهرت امیرسلیمان بن علی، حاجب سالار دربار سلاجقۀ روم ، پسر مهذب الدین علی . «پروانگی» که شامل ادارۀ امور بایجو و لشکر و از مناصب معروف و مهم در دربار و مملکت سلاجقۀ روم بود مدت ها در خاندان مهذب الدین علی باقی ماند. معین الدین پروانه نیز که نخست در دستگاه پدرش خدمت می کرد، پس از مرگ وی، حاجب سالار دربار رکن الدین قلج ارسلان ، سلطان علاءالدین کیقباد و سلطان غیاث الدین کیخسرو شد و منصب پروانگی را در دست داشت . او وزیری باتدبیر و فرماندهی شجاع بود و سرپرستی و ادارۀ امور برخی از جنگ های سلاجقۀ روم را شخصاً برعهده داشت و بسیاری از امور مهم کشوری با حسن تدبیر او حل و فصل می شد. فضلا و علما را حمایت و تشویق می کرد. در مجالس مولانا جلال الدین رومی حضور می یافت. با بیبرس علیه مغولان پیمان بست. اباقاخان، پس از شکست از مصریان، فرمان داد تا معین الدین را بکشند و چون از او نفرت بسیار داشت مقداری از گوشت او را خورد. پس از او، فرزندش، محمد بک پروانه، به حاجب سالاری و پروانگی رسید.

پیشنهاد کاربران

معین الدّین پروانه یا پروانهٔ روم، شهرت سلیمان بن مهذّب الدّین علی دیلمی از رجال و وزراء سلجوقیان روم است که در سال ۶۷۵ قمری به حکمِ اباقاخان از ایلخانان مغول به قتل رسید. پیشینه و زادگاه و اصالت او در کتب تاریخی به درستی مشخص نیست. ابن بی بی او را دیلمی و مستوفی او را کاشانی دانسته اند. نامِ پدرش را نیز مهذب الدین علی دیلمی ثبت کرده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

وی در آغاز مکتب دار بود و اندک اندک با کفایت خود به مقامات عالی رسید. هنگامی که کیخسرو بن سلیمان به فرمانِ اباقاخان به جایِ پدر نشست و سلطنت روم را به او دادند و چون در دورانِ کودکی به سر می برد دستور دادند که متولیِ امور معین الدین پروانه باشد. او به رتق و فتقِ امورِ روم پرداخت و مادرِ سلطان را در حباله یِ نکاحِ خویش درآورد. احساس وفاداری شخصی او نسبت به خاندانِ پادشاهی فراوان بوده و تنها او به علّتِ هوش و ذکاوت در میانِ آنها به سلطنت رسیده است. کیخسرو بن سلیمان هجده سال فرمان روایی کرد تا در ۶۸۲ق در ولایت آذربایجان به فرمانِ احمدخان به قتل رسید.
پروانه تا زمانی که کیخسرو بن سلیمان به سن بلوغ رسید و خود امورِ کشور را به دست گرفت، نیابت فرمانرواییِ مطلق داشت و حتی عزل و نصب سلاطینِ سلجوقیِ روم به مشورت و مصلحت او بود. اما هنگامی که پادشاه به حد رشد و استقلال رسید، با بیبرس سلطانِ وقت مصر وارد مذاکره شود. آن دو با یکدیگر توطئه چیدند که مغول ها را از آسیایِ کهن بیرون برانند و پروانه را بر جایِ سلجوقیان بنشانند.
در آغاز همه چیز بر طبقِ نقشه پیش رفت و در سالِ ۶۷۵ قمری در البستان با امراء توقو و تودون بهادر که حاکمِ آنجا بوند، جنگ کرد و ایشان را کشتند و مغول ها را شکست دادند و وارد قونیه شدند؛ ولی زمانی که قوایِ خود را در قیصریه برای مبارزهٔ بیشتر جمع آوری کردند، پروانه به وحشت افتاد و وحشتِ او به سپاهیان نیز سرایت کرد. البته باید این نکته را نیز در نظر گرفت که پیرامونِ نقشِ پروانه در دعوت از بیبرس و شکستِ سپاه مغول آراء گوناگونی ابراز شده است: برخی معتقدند که وی در شکستِ لشکرِ مغول نقشی پُررنگ داشته است؛ چنان که در شبِ حادثه مغولان را به عشرت مشغول کرد. برخی هم بر این نظرند که مولانا او را به خاطرِ همکاری با مغولان نکوهش کرده است. در هر صورت، اباقاخان؛ پادشاه خشمناک ایلخانیِ مغول، این حرکت از فعلِ پروانه می دید و او را در سالِ ۶۷۵ قمری در شهرِ آلاتاق به قتل رساند.

معین الدین پروانهمعین الدین پروانه
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/معین‌الدین_پروانه

بپرس