معیش

لغت نامه دهخدا

معیش. [ م َ ] ( ع مص ) زیستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). عیش. معاش. معیشة. و رجوع به معیشة شود. || ( اِ ) زندگانی. || آنچه بدان زندگانی کنند. || جایی که در آن زندگانی کنند. ج ، معایش. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به معیشة شود.

پیشنهاد کاربران