معکوس

/ma~kus/

مترادف معکوس: باژگونه، سرنگون، نگونسار، وارون، واژگون

برابر پارسی: سرنگون، وارون، وارونه، واژگون، واژگونه

معنی انگلیسی:
reversed, inverted, contrary, reverse, [adj.] reversed, [n.] reverse, reciprocal, backward, converse, inverse, un-

لغت نامه دهخدا

معکوس. [ م َ ] ( ع ص ) نگونسار. ( غیاث ) ( آنندراج ). نگونسار و باژگونه و سرنگون و مقلوب. ( ناظم الاطباء ). واژگون. واژگونه. وارون. وارونه. باژگون. باشگونه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). برعکس.
- ترتیب معکوس ؛ ترتیب نزولی اعداد و این خلاف ترتیب مستوی یا ترتیب صعودی اعداد است بدین سان : 1، 2، 3،4...
- ترقی معکوس ؛ تنزل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- ترقی معکوس کردن ؛ تنزل کردن. و اترقیدن : جان پدر ترقی معکوس کرده ای. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- قیاس معکوس ؛ رجوع به قیاس معکوس و قیاس دور شود.
- معکوس کردن ؛ باژگونه کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). برعکس کردن.
|| زیر و زبر. || فقیر و مفلس. ( ناظم الاطباء ). || کلام معکوس ؛ سخن قلب شده و غیرمستقیم در ترتیب و معنی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، معاکیس. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سرنگون، وارون، وارونه، نگونسار، باژگونه
( اسم و صفت ) ۱ - سرنگون و اژگونه وارونه . یا ترتیب معکوس . عکس ترتیب مستوی است مانند : ٠٠٠ ٠٠ ٠ ۳ ۲ ۱ یا ترقی معکوس . تنزل : خاکم بسر ترقی معکوس کردهای . ۲ - ضد .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) نگون سار، سرنگون ، برعکس ، وارونه .

فرهنگ عمید

سرنگون، وارون، وارونه، نگونسار، باژگونه.

فرهنگستان زبان و ادب

{inversion} [موسیقی] حالتی از آکورد که در آن هر نغمه ای غیر از پایه، بم ترین صدا باشد متـ . حالت معکوس inverted position
{inversion} [موسیقی] حالتی از فاصلۀ موسیقیایی که در آن نغمۀ بم، یک اکتاو بالاتر یا نغمۀ زیر، یک اکتاو پایین تر قرار گیرد متـ . فاصلۀ معکوس inverted interval
{inverted} [موسیقی] ویژگی آکورد یا فاصلۀ موسیقایی که در حالت معکوس باشد

واژه نامه بختیاریکا

چِپ چواسه؛ چَپِ ری؛ چلپیت

دانشنامه آزاد فارسی

معکوس (inversion)
در موسیقی ، تصویر قرینه یا آینه ای ِ یک ملودی که در کنترپوان به کارمی رود؛ در معنای دیگر، آکوردی که در آن ترتیب طبیعی نت ها عوض شده باشد. در کنترپوان کلاسیک ، معکوس ملودیک معمولاً مقداری انعطاف پذیری دارد تا از بروز نامطبوع یا حالت های هارمونیک ناخواسته جلوگیری شود؛ در موسیقی دوازده نغمه ای (دودکافونیک ) تمام عیار، معکوس به صورت کاملاً دقیق به کار می رود. معکوس بر دو قسم است: معکوس اول و معکوس دوم. معکوس اول (وارونگی اول) از اصطلاحات علم هارمونی مشخص کنندۀ نوع خاصی از آکورد است. با عدد (۶) در زیر نت باس مشخص می شود و در سوم (تیرس) آکور در باس قرار می گیرد؛ این حالت را آکور شش یا آکور سه و شش می نامند. معکوس دوم (وارونگی دوم) از اصطلاحات علم هارمونی و مشخص کنندۀ نوع خاصی از آکور است، که با عدد ۴/۶ در زیر نت باس مشخص می شود و در پنجم (کَنْت) آکور در باس قرار گیرد و به آن آکور چهار و شش می گویند که در این وضعیت با پایه آکور تشکیل یک فاصلۀ چهارم می دهد که به تهیه و حل احتیاج دارد.

جدول کلمات

وارون, وارونه

مترادف ها

contrary (صفت)
مغایر، مخالف، ضد، نقیض، مقابل، معکوس

opposite (صفت)
ضد، روبرو، وارونه، متناقض، نقیض، مقابل، معکوس، از روبرو

reverse (صفت)
وارونه، معکوس، معکوس کننده

reverberate (صفت)
معکوس

inverse (صفت)
وارونه، برعکس، مقابل، معکوس، برگشته

inverted (صفت)
معکوس

turned upside down (صفت)
معکوس

echoic (صفت)
معکوس، انعکاسی، پژواکی

reflected (صفت)
معکوس، منعکس، بازتابیده

repercussive (صفت)
معکوس، پس زننده

فارسی به عربی

عداد , عکس , مضاد , معکوس

پیشنهاد کاربران

معکوس: برعکس، مخالف
پیشنهادِ واژه به روشِ گام به گام:
گامِ 1:
ما در زبانِ پارسی پیشوندهایی داریم که عملگری برای " انعکاس" هستند، برایِ نمونه:
بَر، وا، باز، پَژ، واژ، باژ و. . . .
نمونه:
بَر در " بَرگردان"
...
[مشاهده متن کامل]

وا در "وارو"
باز در " بازتاب"
پَژ در " پژواک و پژمردن"
واژ/پاژ/باژ در " پاژگون، باژگون، واژگون"
یا . . . .
گامِ 2:
از میانِ پیشوندهایِ نامبرده در نکته 1، تنها پیشوندهایِ " پَژ، پاژ، واژ، باژ" ویژه یِ عملگرهایِ بازتابی/انعکاسی هستند ؛ پس ما آنها را بکار می گیریم ؛ چراکه ما پذیرایِ افزایشِ پیشوندها در راستایِ کارکردهایِ جداگانه هستیم.
نکته 1: پیشوندهایی همچون " بَر، باز و. . . " کارکردهایِ دیگری نیز دارند، پس ما از آنها درمی گذریم.
نکته 2: ما در اینجا با ریشه یِ پیشوندها سر و کار نداریم و نباید هم داشته باشیم؛ برخی پیشوندها که دارایِ ریختِ آواییِ جداگانه ای هستند، شاید از یک ریشه باشند ولی در گذرِ زمان کارکردِ ویژه یِ خود را پیدا کرده اند و این فرآیند به ما در زایِشِ واژگان یاری می رساند.
گامِ 3:
ما باید همه یِ پیشوندهایی که یک کارکرد را بازنمایی می کنند، به یک ریخت درآوریم، تا افزون بر کاهشِ افسارگسیختگیِ زبانی، بیگانگان نیز هنگامِ آموزش به زبانِ پارسی اندریافتِ ساده تر و روالمَندتری داشته باشند. پس ما پیشوندِ " پژ، پاژ، باژ، واژ" را به یک ریخت درمی آوریم؛ چراکه همه یِ آنها به یک کارکرد بازمی گردند و از میانِ آنها، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "واژگانِ" ناهمسانِ بیشتری بکار می روند و چنانچه دارایِ شمارِ یکسانی از واژگانِ ناهمسان باشند، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "کارواژه"هایِ بیشتری به عنوانِ پیشوند بکار می روند وسرانجام چنانچه از این نظر هم شمارِ برابری داشتند، آنی را برمی گزینیم که دارایِ "نوایِ خوش ساخت تری" باشد. از آنجایی که پیشوندِ " پَژ" را در واژگانِ " پژواک، پژمردن و. . . " داریم، پس، از میانِ آنها پیشوندِ " پَژ" را برمی گزینیم. ( نیاز به یادآوری است واژه " واک" ریختِ اوستاییِ کارواژه یِ " واختن" است، از همین رو ما می توانیم کارواژه یِ " پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" را بکار بگیریم.
گامِ 4:
اکنون که پیشوندِ " پژ" برگزیده شد، آیا این پیشوند باید دارایِ ویژگیِ جدایی پذیری یا ناپذیری باشد؟
همگان می دانیم که تاکنون پیشوندِ " پَژ" پیشوندِ جدایی ناپذیر بوده است؛چنانکه می گوییم:
می پَژمُرَد / بپَژمُرد /. . . .
به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر به ویژه سه آوایی به بالا، بازخوردِ بهتری در میان مُردم دارند و مردم کارکردِ پیشوندهایِ جدایی پذیر را به درستی درمی یابند ( نمونه: پیشوندِ " بَر" ) . هر چند که گفته ها در این زمینه بسیار است، برای اینکه از جُستارِ خود دور نشویم، دیدگاهم را در پیوند با جدایی پذیری/ناپذیریِ پیشوندِ " پَژ" بازمی گویم که جدایی پذیر باشد، بهتر است.
گامِ 5:
اکنون چه واژگانی را می توانیم از این پیشوند بیرون بکشیم:
برای نمونه:
1 - " پَژداختن" با بُن کنونیِ " پَژداز" به چمِ " معکوس کردن"
( داختن را در " پَرداختن" داریم که " دا" در " داختن" با "do" ( زبانهایِ رُمنیک ) و " tun" ( زبانِ آلمانی ) همریشه است و در اینجا به چمِ " کَردن، انجام دادن" می باشد.
2 - "پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" به چمِ " انعکاس دادنِ صدا".
3 - " پژ نِشاندن/پَژ نِشیدن ( پَژ نشستَن ) با بُن کنونیِ " پَژنِشان/ پَژنِشین" به چمِ " به طور معکوس قرار دادن/ قرار گرفتن"
4 - " پَژتاباندن/پژتابیدن" با بُن کنونیِ " پَژتابان/پَژتاب" به چمِ " انعکاس دادن/یافتنِ نور"
( برای نمونه " پَژتابی یا پَژتابِش" به چمِ " انعکاسِ نور" می شود. )
5 - " پَژماره" به چمِ " عددِ معکوس" از کارواژه یِ " پَژماردن" به چمِ " معکوس کردنِ شمارگان" برگرفته شده است.
6 - " پژگذاشتن" به چمِ " برعکس گذاشتن"
.
.
.
ما می توانیم واژگانِ بسیارِ دیگری همچون " پژنهادن، پژساختن و. . . " را نیز بکار آوریم.
در دانشهایی همچون ریاضی هنگامیکه با "تابع معکوس" سر و کار داریم، می توانیم از این پیشوند به همراه کارواژه ای درخور بهره ببریم .
نکته پایانی 3:
شاید شما با دیدگاهِ من در پیوند با گُزینِشِ پیشوندِ " پَژ" ، ناهمسو باشید ولی شما نباید در برابرِ شیوه یِ ساختِ واژگان، چنانکه در بالا آمد، با من به ستیز برآیید؛ چرا که من واژگانی را بدین شیوه می توانم پیش نَهَم که در زبانِ ناسره یا در دیگر زبانها، به شمارِ واژگانِ بیشتری نیاز هست تا خواسته یِ سخن برآورده شود. این روش سراسر خردورزانه است و همین روند را می توانید با پیشوندهایِ دیگر نیز انجام دهید.

:Reciprocal
Period is reciprocal of frequency
معکوس=مخالف_برعکس
Inverse
معکوس =مخالف - برعکس -
معکوس=وارونه - وارونگی

در زمینه رانندگی کم کردن دنده ماشین یا وسیله نقلیه
باژگونه، سرنگون، نگونسار، وارون، واژگون، وارونه، عکس، برعکس
لغت پهلویک ākasī که در اوستایی ā - kas ( ā=به - بر - سوی - بیش kas=نور ) در پارتی میانه *آگس ‘gs خوانده میشده به مانای جلوه، ظهور و بیناب apparent visible است که امروز اکس aks خوانده میشود و ارب آنرا عکس نوشته و لغت عکاس ( =اکسکار - اکسگر ) را از آن جعل کرده است. دانستنی است لغت اربیشده ی معکوس از این ریشه نیست بلکه از لغت اسک به مانای وارونه ساخته شده و همچنین واژگان اکش akSi अक्षि در سنسکریت و **اَخش axš در اوستایی به مانای چشم هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

عکاسی= اکس گری
عکاس=اکس کار
کارگاه عکاسی=اکس خانه
پیرسها ( منابع ) :
Nyberg Pahlavi Dictionary*
**فرهنگ واژگان اوستایی: شادروان احسان بهرامی - فریدون جُنیدی

زیر و رو، سرازیر، نگون

بپرس