معوقه
/mo~avvaqe/
مترادف معوقه: به تأخیرافتاده، عقب افتاده، معوق مانده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
تانیث معوق امور معرقه
پیشنهاد کاربران
پرداختهای معوق
بازماندگی
معوقه
واپس اُفتاده ، واپس مانده، ناپَرداخته
واپس اُفتاده ، واپس مانده، ناپَرداخته
دیرکرده
این واژه عربی است و پارسی آن این است:
پاتیران ( پهلوی )
پاتیران ( پهلوی )