معوز
لغت نامه دهخدا
معوز. [ م ُع ْ وِ ] ( ع ص ) درویش و نیازمند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فقیر. ( اقرب الموارد ).
معوز.[ م َ ] ( اِخ ) شهری است در کرمان ، میان این شهر و جیرفت دو منزل است از طریق فارس. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید