معنی کردن


برابر پارسی: چمیدن

لغت نامه دهخدا

معنی کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به عبارتی دیگر یا زبانی دیگر بدل کردن عبارتی یا زبانی را برای فهم مخاطب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

به عبارتی دیگر یا زبانی دیگر بدل کردن عبارتی یا زبانی را برای فهم مخاطب .

مترادف ها

explain (فعل)
تصریح کردن، روشن کردن، فهماندن، توضیح دادن، تعبیر کردن، معنی کردن، شرح دادن، با توضیح روشن کردن، مطلبی را فهماندن

define (فعل)
معین کردن، تعیین کردن، معلوم کردن، محدود کردن، مشخص کردن، متصف کردن، تعریف کردن، معنی کردن

signify (فعل)
حاکی بودن از، دلالت کردن بر، معنی کردن، باشاره فهماندن، معنی بخشیدن

interpret (فعل)
درک کردن، تفسیر کردن، معنی کردن، ترجمه کردن، ترجمه شفاهی کردن

translate (فعل)
بر گرداندن، تفسیر کردن، معنی کردن، ترجمه کردن

denote (فعل)
معنی کردن، علامت گذاردن

give the meaning (فعل)
معنی کردن

فارسی به عربی

عرف

پیشنهاد کاربران

بارهاخورده به سخره سرِامواج بلند"
عشق سرخورده یک عمرندونم کاریست"
به چه معناست؟
بارهاخورده به سخره سرِامواج بلند"
عشق سرخورده یک عمرندونم کاریست"
به چه معنایی است؟
I thought as much, I’ve actually searched for someone from iran for quite a while now do you know any man called Hasan Ahmed Abbud, from iran he was a crude oil dealer here in United States of America?
به کار گیری

بپرس