معنی دار

/dAr/

معنی انگلیسی:
expressive, meaningful, pregnant, purposeful, significant

لغت نامه دهخدا

معنی دار. [ م َ ] ( نف مرکب ) بامعنی. دارنده معنی. دارای مفهوم : چون سخن معنی دار مردم گوید... ( جامعالحکمتین ص 120 ). || خردمندانه. عاقلانه. خردپسند. معقول :
و آنکه او خود کرده باشد باز چون ویران کند
خوب کرده زشت کردن کار معنی دار نیست.
ناصرخسرو.
|| به کنایه ، حاکی از غرض و نیتی همچون استهزاء و توهین و سرزنش و جز آن : نگاه معنی دار. لبخند معنی دار.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دارای معنی دارنده مفهوم [ چون سخن معنی دار مردم گوید... ] ( جامع الحکمتین . ۲ ) ۱۲٠ - حاکی از مفهومی خاص ( استهزائ و توهین فهم مطلب و غیره ) : [ لبخند معنی دار ] [ با حرکت معنی داری سر بزیر افکند ... ]
با معنی دارنده معنی

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) ۱ - دارای معنی ، دارندة مفهوم . ۲ - حاکی از مفهومی خاص (استهزاء، توهین ، فهم مطلب و غیره ).

فرهنگ عمید

۱. دارای معنی و مفهوم.
۲. سخن یا اشاره ای که مفهومی خاص داشته باشد.

مترادف ها

significant (صفت)
ژرف، مهم، عمده، قابل توجه، معنی دار، حاکی از

punctual (صفت)
صریح، دقیق، بموقع، خوش قول، نقطه نقطه، نقطه دار، معنی دار، نیش دار، وقت شناس، ثابت در یک نقطه، نقطه مانند، لایتجزی، نکته دار، با ذکر جزئیات دقیق، اداب دان

meaningful (صفت)
معنی دار

فارسی به عربی

حریص , ذو مغزی , هام

پیشنهاد کاربران

دار یعنی درخت یا به چیزی که از درخت در نگاه اول به ذهن میادوبلندی هست. . . چیزی رو به ایستایی وبلندی تشبیح کردن . زیاد. بلند. بلند داشتن.
خردمندانه، خردورزانه

بپرس