معنت

لغت نامه دهخدا

معنت. [ م ُ ن َ ] ( ع ص ) استخوان پیوندپذیرفته بازشکسته. ( منتهی الارب ). استخوان پیوندپذیرفته بعد شکسته. ( آنندراج ). استخوان شکسته شده بعد از پیوند پذیرفتن. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ).

معنة. [ م َ ن َ ] ( ع اِ ) چیز اندک. یقال ما له سعنة و لامعنة؛ ای شی ٔ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || هرچیز سهل و آسان. ( ناظم الاطباء ).

معنة. [ م ِ ع َن ْ ن َ ] ( ع ص ) مؤنث مِعَن . ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). زنی که در هرچه پیش آیددخالت کند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مِعَن شود.

فرهنگ فارسی

استخوان پیوند پذیرفته باز شکسته

پیشنهاد کاربران

بپرس