معنت
لغت نامه دهخدا
معنة. [ م َ ن َ ] ( ع اِ ) چیز اندک. یقال ما له سعنة و لامعنة؛ ای شی ٔ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || هرچیز سهل و آسان. ( ناظم الاطباء ).
معنة. [ م ِ ع َن ْ ن َ ] ( ع ص ) مؤنث مِعَن . ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). زنی که در هرچه پیش آیددخالت کند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مِعَن شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید