معمور داشتن. [ م َ ت َ ] ( مص مرکب ) آباد کردن. در حال آبادانی و طراوت نگه داشتن. از خرابی و ویرانی به دور داشتن : سوداش دیده را پر نور دارد سماعش مغز را معمور دارد.
نظامی.
فرهنگ فارسی
آباد کردن و مملکتها معمور سازند
پیشنهاد کاربران
معمور داشتن : آباد نمودن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 537 ) .