معمل

لغت نامه دهخدا

معمل. [ م َ م َ ] ( ع اِ ) موضع عمل. ج ، معامل. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).کارخانه. ج ، معامل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معمل. [ م ُ م َ ] ( ع ص ) طریق معمل ؛ راه پاسپرده و مسلوک. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

طریق معمل راه پاسپرده و مسلوک

پیشنهاد کاربران

بپرس