معمری جرجانی
لغت نامه دهخدا
اگر به دولت با رودکی نمی نمانم
عجب مکن سخن از رودکی نه کم دانم
اگر به کوری چشم او بیافت گیتی را
ز بهر گیتی من کور بود نتوانم
هزار یک زآن ، کویافت از عطای ملوک
به من دهی سخن آید هزار چندانم.
و هم او راست :
هر آن کسی که نباشد زاخترش اقبال
بود همه هنر او به خلق نامقبول
شجاعتش همه دیوانگی فصاحت حشو
سخا گزاف و کریمی فساد و فضل فضول.
و نیز او راست :
جهان شناخته گشتم به روزگار دراز
نیاز و ناز بدیدم در این نشیب و فراز
ندیدم از پس دین هیچ بهتر از هستی
چنانکه نیست پس از کافری بتر زنیاز.
( از لباب الالباب ج 2 ص 10 و 11 ). و رجوع به تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 1 چ 1 ص 361 شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید