معمد
لغت نامه دهخدا
معمد. [ م ُ ع َم ْ م ِ ] ( ع ص ) آنکه در آب معمودیه غسل می دهد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). تعمیددهنده : زکریاابن یحیی المعمد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به تعمید شود.
معمد. [ م ُ م َ ] ( ع ص ) درازقامت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید