معمایی

/mo~ammAyi/

مترادف معمایی: رازآلود، رمزآمیز، مرموز، چیستانی، لاینحل

معنی انگلیسی:
enigmatic, paradoxical

لغت نامه دهخدا

معمایی. [ م ُ ع َْم ما ] ( ص نسبی ) منسوب به معما.رجوع به معما شود. || آنگه معما گوید. آنکه معما طرح کند : جانی همدانی... معمایی است و طبع خوبی هم دارد. ( ترجمه مجمعالخواص ص 273 ).

معمایی. [ م ُ ع َم ْ ما ] ( اِخ ) میر رفیعالدین حیدر معمایی کاشی. رجوع به رفیعی شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به معما ( معمی ) ۲ - کسی که معما ( معمی ) گوید : ( جانی همدانی ... معمایی است و طبع خوبی دارد... ) ( ترجمه مجمع الخواص ۲۷۳ )
میر رفیع الدین حیدر معمایی کاشی

مترادف ها

enigmatic (صفت)
مبهم، مرموز، معمایی

فارسی به عربی

مبهم

پیشنهاد کاربران

بپرس