بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
معماری، چه به عنوان نمود فرهنگی جامعه، چه در مقام ظرفی برای زندگی، و چه به مثابه پاسخ فضایی ـ کالبدی به نیازهای انسانی، و یا به هر تعبیر دیگر، در سرزمین ایران، با همۀ ویژگی های شگرف و شگفتش، مصداق تاریخی ویژه و منحصری داشته است. معماری ایران، در راستای پاسخگویی به نیازهای متنوع ایرانیان در عرصه های زندگی مادی و معنوی آنان و در تلاش برای پایداری متناسب با شرایط اقلیمی خاص و گاه دشوار این سرزمین، هم در مقام تجسمی از هستی شناسی و فرهنگ ایرانی، و هم تجسّد راه حل هایی برای زیست آسوده تر، در طی قرون متعدد به حیات و نوزایی ادامه داده است. سامانه های سازه ای و زیباشناختی، شاخصه های فنی و شناسه های فرهنگی، در توازن و همسازی با یکدیگر، هویتی منسجم و وزین به معماری ایرانی و الگوهای آن در تاریخ بخشیده است. معماری ایران با گذار از نخستین نمونه های معماری، آن جا که خانه بیشتر سرپناه است و معبد اوج بیانگری معمارانه، آغاز می شود؛ در هسته های زیستی جنوب شرق و مرکز و شمال غرب ایران بزرگ ظهور می یابد و آن گاه در قالب تمدن متکی بر یک حکومت مرکزی به نام هخامنشی، مجال نوعی جلوه گری نمادین و فاخرانه می یابد، هرچند که در این دوره خلاقیت ایرانی بیشتر با روح مدیریت او در بهره گیری از الگوهای دیگران نیز آمیخته می شود. پس آن گاه با گذر از تندباد سکندری و طی دوره ای انتقالی، دوباره هویتی مخصوص به خود را در قالب معماری اشکانی و ساسانی پیدا می کند که این بار با چهره ای ساده تر اما متکی بر ابداعات خاص به ویژه در حیطۀ ساز ه ای (نظیر گنبد) و ترکیب بندی، الگوهایی الهام بخش برای آینده ارائه می کند. در فرآیند تشرّف ایرانیان به اسلام، معماری دورۀ اسلامی ایران آغاز شد و در سیر تکاملی خویش، با درخششی اشراق گونه به حیات و پویایی خود ادامه داد. در معماری این دوره، تجارب فنی و سازه ای گذشته، به همراه برخی الگوهای فضایی معمول در معماری پیش از اسلام، با رنگ ورویی مردمی تر مورد استفاده قرار گرفت و در رهگذر تعمیم و تفصیل و توسعۀ تجربیات، غنا و کمال یافت و ایده ها و ارزش ها و ذهن مایه های ملهم از هستی شناسی و معرفت شناسی اسلامی را، با بیانی ویژه که می تواند روایتی ایرانی خوانده شود، تجسم داد. در این دوره، از سویی مسجد با ماهیت مردمی و اجتماعی نهفته در تعریف اسلامی آن، به عنوان کانون مهم توسعۀ تجارب و ابداعات در طرح فضاهای بهنجار و کالبدی موزون، مطرح بود و به واسطۀ عمومیت نیاز به آن در زیستگاه های کوچک و بزرگ، اندیشه و توان معماران سراسر ایران را به فعالیت و تجربه و ابداع تشویق می کرد؛ از سویی به واسطۀ وسعت و انبساط مفهوم عبادت و تقدس در نگرش اسلامی و توجه همزمان این دین به دنیا و آخرت، صبغۀ اسلامی معماری صرفاً به مسجد منحصر نمی شد؛ بلکه خانه، حمام، مدرسه و سایر کاربری های مربوط به حیات مشروع و معقول اجتماعی انسان نیز چنان حرمت و قدری داشتند که ذهن و دست معماران را با جدیت و دقتی خاص به فعالیت خلاق بطلبد. وسعت موضوعات و کاربری های پیش روی معمار ایرانی به وسعت زندگی در همۀ شؤون آن است؛ اما این «وسعت»، «عمق» نگرش و عمل وی را مخدوش نکرده است. به هر حال معماری ایرانی دورۀ اسلامی، با گذار از سادگی قرون اولیه و در مسیر استمراری پویا، توسعه و تکامل الگوهای خود در ساحت های مختلف معماری اعم از عناصر فضایی یا آرایش فضا، فنون سازه ای و اجرایی را ادامه داد. ماهیت ساختارگرای معماری قرون ۳ تا ۶ق، آن جا که چهرۀ ابنیه با رنگمایۀ واحد و طبیعی مصالحی چون آجر که به شکوفایی شاعرانه در بیان رسیده بود و ساختار ابنیه، تکامل و تنوع سازه های قوسی را جهت تأمین فضاهایی خالص تر و یکپارچه تر، به آیندۀ معماری ایران هدیه می داد، مصادیق ارزشمندی از زیباشناسی سادگی را به معرض نمایش می گذارد. حتی حملۀ ویرانگرانۀ مغولان در قرن ۷ق که با تخریب و قتل عام وحشیانه همراه بود، نهایتاً نتوانست رشتۀ پیوستۀ معماری و مدنیت ایرانی را منقطع کند. هرچند معماری ایران به لحاظ مصداقی متحمل تخریب و صدمه های بسیار شد، اما جوهرۀ مفهومی و روح سیال آن که پشتوانۀ معنوی ریشه داری چون فرهنگ اسلامی ـ ایرانی داشت و در روان جمعی و حافظۀ ملی و هویت سنتی ایرانی به حیاتِ پیدا و پنهان خود ادامه می داد، اندیشه ها و ایده ها و شیوه های آفرینشگری معماری را زنده نگاه داشت و دستاوردها و جلوه های درخشان جدیدی یافت و فصل دیگری از پویایی مستمر معماری ایران را ترسیم کرد. پس آن گاه در دورۀ تیموریان و سلطۀ سلسله های کوچک بعدی نیز، به اتکای همان پشتوانه ها و ریشه های بنیادی، شأن معماری ایرانی کاهش نیافت، بلکه همچنان تحولاتی در جهت غنا و تکامل شیوه های سازه ای، ترکیبات پیچیده تر فضایی، کاربرد مصالح و تزئینات صورت یافت. هنگامی که در قرن دهم هجری سلسله ای ایرانی به نام صفویه، با صبغه و وجهۀ ایرانی ـ شیعی قدرت را در دست گرفت و با بهره وری از بالقوگی قدرتمند این علقۀ ملی ـ مذهبی ایرانیان و ثبات سیاسی، بسترساز نوعی رنسانس فرهنگی و هنری در عرصه های مختلف گردید، در معماری نیز نوعی چهرۀ بدیع ظاهر شد که روحیه و حس ویژه ای در شخصیت فضا و اندام احجام و پوشش سطوح، و در ساحت ایده های ترکیب فضاها و فنون سازه ای و صناعات زیباشناختی و بدایع بیانی، به طور محسوس به ظهور رسانید. این وجه بدیع، هرچند در حیطۀ شهرسازی گاه تا حدی با عدول از سنت شهرهای ارگانیک همراه بود، اما در معماری، علی رغم جسارت های خاص خود، رشتۀ پیوستۀ معماری ایرانی را نگسست و گاه حتی صوری از بازگشت های خلاقانه و ـ نه منفعلانه ـ به الگوهای کهن تر را نیز به همراه داشت. پس از اضمحلال صفویه، با گذار از تلاطمات پردامنۀ سیاسی و اجتماعی، آنچه در دورۀ صفوی، تحت عنوان «مکتب اصفهان» قابلیت تلقی یافته بود، با شدت و ضعف، افتان و خیزان به حیات متأخر خود ادامه داد، در دورۀ زندیه، ظهوری جدید و البته لحن و لهجه ای دیگر یافت و در نهایت با ظهور قاجار، تا دورۀ فتحعلی شاه، کمابیش به آخرین نفس های خویش رسید، و از آن پس، دوران دیگری در معماری ایران آغاز گشت. در این دوران فرآیندهای پیدا و پنهان چون خودباختگی، فقدان اعتماد به نفس ملی و فرهنگی، نفوذ بیگانگان و تقلیدگرایی محض و از سویی سست شدن روحیۀ دقت و ظرافت و تضعیف حساسیت هنرمندانه و خردگرایانۀ سنتی معماری ایران، معماری یعنی نمود فرهنگی جامعه را نیز تبدیل به صحنۀ ظهور این بحران های هویتی و تزلزل های شخصیتی کرد، تا آن جا که جز برخی استثنائات، ازجمله الگوهای مسکونی ارزشمند شهرهای سنتی حاشیۀ کویر، معماری دورۀ قاجار را می توان به طور عمومی، در یک نگاه، دورۀ بروز علنی نزول و سقوط در سیر استعلایی معماری ایران و گسست در سلالۀ پیوستۀ آن دانست. رویداد مشروطیت نیز، با ورود الگوهایی ملهم از غرب، به ویژه در حیطۀ شهرسازی و معماری خیابانی و برخی عناصر مدنی، تأثیرات خود را بدون تعریف هویت منسجم تازه ای بر جای نهاد. در دورۀ پهلوی اول، هرچند بناهایی با شخصیت خاص و گاه وزین و قابل تأمل توسط معماران ایرانی و خارجی ساخته شد، اما این مصادیق، منتهی به نوزاییِ بنیادی التیام بخشی نشدند و پس از آن در دورۀ پهلوی دوم، بی هویتی در معماری ایران سیر فزاینده یافت، چنان که تلاش های برخی معماران چاره جو در پیش از انقلاب هرچند منتهی به خلق آثاری گاه ارزشمند و ماندگار شد، اما تحول مثبت زیربنایی در احیای شخصیت معماری ایرانی به وقوع نپیوست و حتی انقلاب اسلامی هم در ایجاد تغییر سازندۀ هویت آفرینی در معماری ناتوان ماند و امروز، «معماری ایران» بیش از هر چیز، عنوان و موضوعی است قرین با نگرانی و مستلزم یاد و دریغ، و دستمایه ای است برای چاره جویی ها و مباحثات و پویش های متفاوت.
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
بنای تاج محل، سبک ایرانی - هندی
معماری، چه به عنوان نمود فرهنگی جامعه، چه در مقام ظرفی برای زندگی، و چه به مثابه پاسخ فضایی ـ کالبدی به نیازهای انسانی، و یا به هر تعبیر دیگر، در سرزمین ایران، با همۀ ویژگی های شگرف و شگفتش، مصداق تاریخی ویژه و منحصری داشته است. معماری ایران، در راستای پاسخگویی به نیازهای متنوع ایرانیان در عرصه های زندگی مادی و معنوی آنان و در تلاش برای پایداری متناسب با شرایط اقلیمی خاص و گاه دشوار این سرزمین، هم در مقام تجسمی از هستی شناسی و فرهنگ ایرانی، و هم تجسّد راه حل هایی برای زیست آسوده تر، در طی قرون متعدد به حیات و نوزایی ادامه داده است. سامانه های سازه ای و زیباشناختی، شاخصه های فنی و شناسه های فرهنگی، در توازن و همسازی با یکدیگر، هویتی منسجم و وزین به معماری ایرانی و الگوهای آن در تاریخ بخشیده است. معماری ایران با گذار از نخستین نمونه های معماری، آن جا که خانه بیشتر سرپناه است و معبد اوج بیانگری معمارانه، آغاز می شود؛ در هسته های زیستی جنوب شرق و مرکز و شمال غرب ایران بزرگ ظهور می یابد و آن گاه در قالب تمدن متکی بر یک حکومت مرکزی به نام هخامنشی، مجال نوعی جلوه گری نمادین و فاخرانه می یابد، هرچند که در این دوره خلاقیت ایرانی بیشتر با روح مدیریت او در بهره گیری از الگوهای دیگران نیز آمیخته می شود. پس آن گاه با گذر از تندباد سکندری و طی دوره ای انتقالی، دوباره هویتی مخصوص به خود را در قالب معماری اشکانی و ساسانی پیدا می کند که این بار با چهره ای ساده تر اما متکی بر ابداعات خاص به ویژه در حیطۀ ساز ه ای (نظیر گنبد) و ترکیب بندی، الگوهایی الهام بخش برای آینده ارائه می کند. در فرآیند تشرّف ایرانیان به اسلام، معماری دورۀ اسلامی ایران آغاز شد و در سیر تکاملی خویش، با درخششی اشراق گونه به حیات و پویایی خود ادامه داد. در معماری این دوره، تجارب فنی و سازه ای گذشته، به همراه برخی الگوهای فضایی معمول در معماری پیش از اسلام، با رنگ ورویی مردمی تر مورد استفاده قرار گرفت و در رهگذر تعمیم و تفصیل و توسعۀ تجربیات، غنا و کمال یافت و ایده ها و ارزش ها و ذهن مایه های ملهم از هستی شناسی و معرفت شناسی اسلامی را، با بیانی ویژه که می تواند روایتی ایرانی خوانده شود، تجسم داد. در این دوره، از سویی مسجد با ماهیت مردمی و اجتماعی نهفته در تعریف اسلامی آن، به عنوان کانون مهم توسعۀ تجارب و ابداعات در طرح فضاهای بهنجار و کالبدی موزون، مطرح بود و به واسطۀ عمومیت نیاز به آن در زیستگاه های کوچک و بزرگ، اندیشه و توان معماران سراسر ایران را به فعالیت و تجربه و ابداع تشویق می کرد؛ از سویی به واسطۀ وسعت و انبساط مفهوم عبادت و تقدس در نگرش اسلامی و توجه همزمان این دین به دنیا و آخرت، صبغۀ اسلامی معماری صرفاً به مسجد منحصر نمی شد؛ بلکه خانه، حمام، مدرسه و سایر کاربری های مربوط به حیات مشروع و معقول اجتماعی انسان نیز چنان حرمت و قدری داشتند که ذهن و دست معماران را با جدیت و دقتی خاص به فعالیت خلاق بطلبد. وسعت موضوعات و کاربری های پیش روی معمار ایرانی به وسعت زندگی در همۀ شؤون آن است؛ اما این «وسعت»، «عمق» نگرش و عمل وی را مخدوش نکرده است. به هر حال معماری ایرانی دورۀ اسلامی، با گذار از سادگی قرون اولیه و در مسیر استمراری پویا، توسعه و تکامل الگوهای خود در ساحت های مختلف معماری اعم از عناصر فضایی یا آرایش فضا، فنون سازه ای و اجرایی را ادامه داد. ماهیت ساختارگرای معماری قرون ۳ تا ۶ق، آن جا که چهرۀ ابنیه با رنگمایۀ واحد و طبیعی مصالحی چون آجر که به شکوفایی شاعرانه در بیان رسیده بود و ساختار ابنیه، تکامل و تنوع سازه های قوسی را جهت تأمین فضاهایی خالص تر و یکپارچه تر، به آیندۀ معماری ایران هدیه می داد، مصادیق ارزشمندی از زیباشناسی سادگی را به معرض نمایش می گذارد. حتی حملۀ ویرانگرانۀ مغولان در قرن ۷ق که با تخریب و قتل عام وحشیانه همراه بود، نهایتاً نتوانست رشتۀ پیوستۀ معماری و مدنیت ایرانی را منقطع کند. هرچند معماری ایران به لحاظ مصداقی متحمل تخریب و صدمه های بسیار شد، اما جوهرۀ مفهومی و روح سیال آن که پشتوانۀ معنوی ریشه داری چون فرهنگ اسلامی ـ ایرانی داشت و در روان جمعی و حافظۀ ملی و هویت سنتی ایرانی به حیاتِ پیدا و پنهان خود ادامه می داد، اندیشه ها و ایده ها و شیوه های آفرینشگری معماری را زنده نگاه داشت و دستاوردها و جلوه های درخشان جدیدی یافت و فصل دیگری از پویایی مستمر معماری ایران را ترسیم کرد. پس آن گاه در دورۀ تیموریان و سلطۀ سلسله های کوچک بعدی نیز، به اتکای همان پشتوانه ها و ریشه های بنیادی، شأن معماری ایرانی کاهش نیافت، بلکه همچنان تحولاتی در جهت غنا و تکامل شیوه های سازه ای، ترکیبات پیچیده تر فضایی، کاربرد مصالح و تزئینات صورت یافت. هنگامی که در قرن دهم هجری سلسله ای ایرانی به نام صفویه، با صبغه و وجهۀ ایرانی ـ شیعی قدرت را در دست گرفت و با بهره وری از بالقوگی قدرتمند این علقۀ ملی ـ مذهبی ایرانیان و ثبات سیاسی، بسترساز نوعی رنسانس فرهنگی و هنری در عرصه های مختلف گردید، در معماری نیز نوعی چهرۀ بدیع ظاهر شد که روحیه و حس ویژه ای در شخصیت فضا و اندام احجام و پوشش سطوح، و در ساحت ایده های ترکیب فضاها و فنون سازه ای و صناعات زیباشناختی و بدایع بیانی، به طور محسوس به ظهور رسانید. این وجه بدیع، هرچند در حیطۀ شهرسازی گاه تا حدی با عدول از سنت شهرهای ارگانیک همراه بود، اما در معماری، علی رغم جسارت های خاص خود، رشتۀ پیوستۀ معماری ایرانی را نگسست و گاه حتی صوری از بازگشت های خلاقانه و ـ نه منفعلانه ـ به الگوهای کهن تر را نیز به همراه داشت. پس از اضمحلال صفویه، با گذار از تلاطمات پردامنۀ سیاسی و اجتماعی، آنچه در دورۀ صفوی، تحت عنوان «مکتب اصفهان» قابلیت تلقی یافته بود، با شدت و ضعف، افتان و خیزان به حیات متأخر خود ادامه داد، در دورۀ زندیه، ظهوری جدید و البته لحن و لهجه ای دیگر یافت و در نهایت با ظهور قاجار، تا دورۀ فتحعلی شاه، کمابیش به آخرین نفس های خویش رسید، و از آن پس، دوران دیگری در معماری ایران آغاز گشت. در این دوران فرآیندهای پیدا و پنهان چون خودباختگی، فقدان اعتماد به نفس ملی و فرهنگی، نفوذ بیگانگان و تقلیدگرایی محض و از سویی سست شدن روحیۀ دقت و ظرافت و تضعیف حساسیت هنرمندانه و خردگرایانۀ سنتی معماری ایران، معماری یعنی نمود فرهنگی جامعه را نیز تبدیل به صحنۀ ظهور این بحران های هویتی و تزلزل های شخصیتی کرد، تا آن جا که جز برخی استثنائات، ازجمله الگوهای مسکونی ارزشمند شهرهای سنتی حاشیۀ کویر، معماری دورۀ قاجار را می توان به طور عمومی، در یک نگاه، دورۀ بروز علنی نزول و سقوط در سیر استعلایی معماری ایران و گسست در سلالۀ پیوستۀ آن دانست. رویداد مشروطیت نیز، با ورود الگوهایی ملهم از غرب، به ویژه در حیطۀ شهرسازی و معماری خیابانی و برخی عناصر مدنی، تأثیرات خود را بدون تعریف هویت منسجم تازه ای بر جای نهاد. در دورۀ پهلوی اول، هرچند بناهایی با شخصیت خاص و گاه وزین و قابل تأمل توسط معماران ایرانی و خارجی ساخته شد، اما این مصادیق، منتهی به نوزاییِ بنیادی التیام بخشی نشدند و پس از آن در دورۀ پهلوی دوم، بی هویتی در معماری ایران سیر فزاینده یافت، چنان که تلاش های برخی معماران چاره جو در پیش از انقلاب هرچند منتهی به خلق آثاری گاه ارزشمند و ماندگار شد، اما تحول مثبت زیربنایی در احیای شخصیت معماری ایرانی به وقوع نپیوست و حتی انقلاب اسلامی هم در ایجاد تغییر سازندۀ هویت آفرینی در معماری ناتوان ماند و امروز، «معماری ایران» بیش از هر چیز، عنوان و موضوعی است قرین با نگرانی و مستلزم یاد و دریغ، و دستمایه ای است برای چاره جویی ها و مباحثات و پویش های متفاوت.
wikijoo: معماری_ایران