معلولی

لغت نامه دهخدا

معلولی. [ م َ ] ( حامص ) معلول بودن. حالت و چگونگی معلول. بیماری. نزاری :
به معلولی تن اندرده که یاقوت ازفروغ خور
سفرجل رنگ بود اول که آخر گشت رمانی.
خاقانی.
و رجوع به معلول شود.

مترادف ها

invalidism (اسم)
ناخوشی، معلولی، زمین گیری

dysfunction (اسم)
عدم کار، معلولی، عمل یا کار معلول وغیر عادی

پیشنهاد کاربران

بپرس