معلول کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیمار کردن.سست و ناتوان کردن. معیوب و ناقص کردن : مجذوم چون ترنج است ابرص چو سیب دشمن کش جوهر حسامت معلول کرده جوهر.خاقانی.