معلق گشتن

لغت نامه دهخدا

معلق گشتن. [ م ُ ع َل ْ ل َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) معلق شدن. آویخته شدن. آویزان شدن :
ابلیس برید از آن علاقت
کو گشت به دامنش معلق.
ناصرخسرو.
و رجوع به معلق شدن شود.

فرهنگ فارسی

معلق شدن آویخته شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس