کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان
کز بلور لوریانش طوق و چنبر ساختند.
خاقانی.
آسمان کو ز کبودی به کبوتر ماندبر در کعبه معلق زن و دروا بینند.
خاقانی.
همان پای کوبان کشمیرزادمعلق زن از رقص چون گردباد.
نظامی ( از آنندراج ).
زمین گشته چون آسمان بیقرارمعلق زن از بازی روزگار.
نظامی.
به بازی در هوایی رغبت انگیزمعلق زن شده مرغان شب خیز.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
و رجوع به معلق و معلق زدن شود. || مردم لوند و حیز و مخنث را گویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). گاهی بر مردم لوند و هیز و مخنث نیز اطلاق کنند. ( آنندراج ). || شخصی را هم می گویند که نماز را به سرعت تمام گزارد. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).