معفر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
مُعفّربالتراب. .
. . . غریق الدمعات
حُسین است
. . . غریق الدمعات
حُسین است
مُعَفَّرٌ بالترابِ = به خاک مالیده شد
مُعَفَّرٌ بالدَّمِ =به خون آغوشته شد
. . .
عفریتٌ مُعَفَّرٌ
. . .
مُعَفَّرٌ بالدَّمِ =به خون آغوشته شد
. . .
عفریتٌ مُعَفَّرٌ
. . .
رضا گلین شریف دینی
معفر ( maafar ) : معفر با تلفظ فتحه در ابتدای واژه و ساکن در بخش دوم به معنای تعجیل وسرعت عمل برق آسا در انجام کاری است.
معفر ( maafar ) : معفر با تلفظ فتحه در ابتدای واژه و ساکن در بخش دوم به معنای تعجیل وسرعت عمل برق آسا در انجام کاری است.