معطلی
/mo~attali/
مترادف معطلی: تأخیر، درنگ، انتظار، بلاتکلیفی، عطلت، فروگذاری، وقفه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- بدون معطلی ؛ بی معطلی. بدون درنگ. بدون انتظار کشیدن.
|| بیکاری. || سرگردانی. ( ناظم الاطباء ). || اهمال و غفلت. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
معطلی ( Delay ) :[اصطلاح تعمیر و نگهداری]مدت زمان غیر قابل استفاده بودن تجهیزات ، تأسیسات و دستگاهها
لفت