معطل گذاشتن. [ م ُ ع َطْ طَ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) مهمل گذاشتن. عاطل و بی بهره رها کردن : پیوسته بر تخت بنشستی و از خصایص دقیقه ای مهمل و معطل نگذاشتی. ( سلجوقنامه ظهیری ص 45 ). شکر خدای کن که موفق شدی به خیر زانعام و فضل خود نه معطل گذاشتت.
سعدی.
اهل و عیالش را بی معاش و معطل نگذارد. سعدی.( مجالس ). || منتظر گذاشتن. در انتظار نگه داشتن و رجوع به معطل کردن شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) معطل کردن : اما پیوسته بر تخت بنشستی و از خصایص سلاطین دقیقهای مهمل و معطل نگذاشتی .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادِ واژه پس از واکاویِ واژه یِ " شکیبا": ( شکیب. آ ) ساختارِ واژه یِ " شکیبا" بمانندِ واژگانی همچون " بینا، گویا، شِنَوا و. . . " برآمده از " بُن کنونی" و نشانه یِ زابه کُناکی ( =صفت فاعلی ) سازِ " آ " می باشد و به چمِ " صبور" می باشد. ... [مشاهده متن کامل]
ازآنجایی که در بسیاری از کارواژگان، بُنهایِ کُنونیِ پایان یافته با "ب"، هنگام گذار به بُنِ گذشته با دگرگونیِ آواییِ " ب/ف" روبرو می شوند، پس کارواژه یِ " شکیب"، " شکیفتن" می شود؛ بمانندِ " روب/روفتن، خواب/خفتن، کوب/کوفتن، آشوب/آشُفتن و. . . . سببیِ ( =Kausativ ) کارواژه یِ " شکیفتن"، " شکیباندن" می شود که به آسانی می توان واژگانی همچون " شکیبانه، شکیبانِش و. . . " را از آن بیرون کشید. " شکیفتن/شکیبیدن" = در صبر و آرامش قرار گرفتن، صبر کردن " شکیباندَن/شکیبانیدن" = در صبر و آرامش قرار دادن همچنین کارواژه یِ " شکیباندن" می تواند به جایِ " منتظر گذاشتن/معطل گذاشتن" نیز بکار گرفته شود. نمونه: بارگذاریِ این برنامه بسیار من را شکیباند ( =شکیبانید ) .