دیکشنری
مترجم
بپرس
معطل شدن
مترادف معطل شدن
: بی کار ماندن، منتظر شدن، منتظر ماندن، بی بهره ماندن، بی حاصل ماندن، معوق ماندن، تأخیرداشتن، تأخیرکردن
دنبال کنید
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - بیکار ماندن . ۲ - منتظر ماندن .
مترادف ها
linger
(فعل)
مردد بودن، تاخیر کردن، درنگ کردن، دم اخر را گذراندن، معطل شدن، منتظر ماندن، دیر رفتن
فارسی به عربی
انتظار
پیشنهاد کاربران
hold up
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها