معطر کردن


مترادف معطر کردن: عطرآگین کردن، خوش بو ساختن، عطرآلود کردن

معنی انگلیسی:
perfume, scent

مترادف ها

perfume (فعل)
معطر کردن، عطر زدن

flavour (فعل)
معطر کردن، مزه دار کردن، خوش مزه کردن، چاشنی زدن به

aromatize (فعل)
معطر کردن، خوشبو ساختن

flavor (فعل)
معطر کردن، مزه دار کردن، خوش مزه کردن، چاشنی زدن به

فارسی به عربی

عطر
نکهة

پیشنهاد کاربران

بپرس