معضلات


برابر پارسی: دشواری ها، چالش‎ها، دشواری ها، سختی ها، کاستی ها

معنی انگلیسی:
intricate, difficulties, questions, intricate questions

لغت نامه دهخدا

معضلات. [ م ُ ض ِ ] ( ع اِ ) مسائل مشکل. ( منتهی الارب ). مشکلات. ( آنندراج ) ( غیاث ). کارهای دشوارو مسائل مشکل. ( ناظم الاطباء ). ج ِ معضلة. مسائل دشوار و فرو بسته که به طریق حل آن راه نتوان یافت. ( از اقرب الموارد ) : ما جمله برادران و پسران فرمان نافذ را ممتثل ایستاده و کفایت مهمات و دفع معضلات را چشم و گوش نهاده. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 157 ). || سختیها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شداید: نزلت بهم المعضلات. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم و صفت ) جمع معضله ( معضل ) مشکلات دشواری . توضیح در تداول فارسی بفتح ضاد تلفظ شود .

فرهنگ معین

(مُ ضَ ) [ ع . ] (اِفا. ص . ) جِ معضله (معضل )، سختی ها، کارهای دشوار.

فرهنگ عمید

۱. سختی ها و دشواری ها.
۲. = معضله

پیشنهاد کاربران

به زبان بلوچی شهرستان گلشن جالق. یعنی سختی ها . گرفتاری

بپرس