معضل
/mo~zal/
مترادف معضل: بغرنج، پیچیده، دشوار، سخت، صعب، مسئله، مشکل، معقد
متضاد معضل: سهل، آسان
برابر پارسی: کاستی، دشواری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
معضل. [ م ُ ض َ ] ( ع ص ) نزد محدثان حدیثی را گویند که از اسناد آن دو یا بیشتر ساقط شده باشد مانند قول مالک از رسول اﷲ( ص ) و تفاوتی نیست بین آنچه از صحابه و تابعی ساقط شده باشد یا از تابعی و تبع او و یا جز آنها و نیز تفاوتی نکند که سقوط از یک جا باشد یا بیشتر. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). در اصطلاح درایه حدیثی است که از اسناد آن دو یا چند نفر از اول یا وسط یا آخر ساقط شده باشد. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
معضل. [ م ُ ع َض ْ ض ِ ] ( ع ص ) دشوار زاینده. مُعَضِّلَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ،معاضیل. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). زنی که بچه آوردن بر وی دشوار باشد و کذلک الدجاجة و غیرها. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بیت معضل ؛ خانه تنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( اسم و مصدر ) سخت دشوار مشکل . توضیح باین معنی در تداول فارسی بفتح ضاد تلفظ کنند .
دشوار زاینده جمع معاضیل
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] امر مشکل و دشوار.
دانشنامه عمومی
معضل ( به انگلیسی: The Dilemma ) که نام آن وضعیت دشوار هم ترجمه شده، فیلمی است با ژانر کمدی، به کارگردانی ران هاوارد. این فیلم محصول کشور آمریکا و با بازی وینس وان و کوین جیمز می باشد. اتفاقات این این فیلم در ایالت ایلینوی، شهر شیکاگو فیلمبرداری شده است. [ ۱]
نیک و رونی از دوران کالج با یکدیگر دوستان صمیمی بودند، تا اینکه نیک پی می بَرَد رفیق مجردش، وان، به او خیانت کرده و. . . .
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفنیک و رونی از دوران کالج با یکدیگر دوستان صمیمی بودند، تا اینکه نیک پی می بَرَد رفیق مجردش، وان، به او خیانت کرده و. . . .
wiki: معضل
مترادف ها
خسیس، سفت، ژرف، سخت، دشوار، سخت گیر، فربه، زمخت، قوی، شدید، سنگین، پینه خورده، مشکل، معضل، نامطبوع، پرصلابت، قسی
غامض، ژرف، سخت، دشوار، پر زحمت، سخت گیر، پر دردسر، مشکل، صعب، معضل، گرفتگیر، پراشکال
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مُعضَل: ١. گرفتاری، چالش، دشواری، سختی ٢. پیچیده، بُغرَنج، سخت، دشوار، چالش - برانگیز
چالش
دنگ و فنگ . [ دَ گ ُ ف َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رفت و آمد. بیابرو. || معضل و مشکل و دشواری : این کار چه اندازه دنگ و فنگ دارد؛ با آداب و تشریفات دشوار همراه است .
مشکل. گرفتار. سختی . دشوار
گرفتاری، تنگنا