معشار

لغت نامه دهخدا

معشار. [ م ِ ] ( ع اِ ) ده یک. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) : و کذب الذین من قبلهم و مابلغوا معشار ما آتیناهم فکذبوا رسلی فکیف کان نکیر. ( قرآن 45/34 ). || گویند معشار ده یک عشیر و عشیر ده یک عشر است و بنابراین معشار هزاریک می شود. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || ( مص ) ده یک گرفتن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( ص ) ناقة معشار؛ شتر ماده ای که شیرش کم شده باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - ده یک چیزی ، یک دهم از شیئی . ۲ - شتر پر شیر که شیرش کم شده باشد.

فرهنگ عمید

۱. یک قسمت از ده قسمت چیزی، ده یک.
۲. ناقۀ پرشیر که شیرش کم شده باشد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
عشر (۲۷ بار)

«مِعْشار» از مادّه «عُشر» و به همان معناست (یک دهم). بعضی آن را به معنای «عُشرِ عُشر» یعنی «یک صدم» گرفته اند، ولی بیشتر کتب لغت و تفاسیر همان معنای اول را ذکر کرده اند، به هر حال، این گونه اعداد جنبه تعدادی ندارد، و برای تقلیل است، در مقابلِ عدد هفت و هفتاد و هزار و مانند آن، که برای تکثیر می باشد.

پیشنهاد کاربران

بپرس