معسول

لغت نامه دهخدا

معسول. [ م َ ]( ع ص ) عسلی و با عسل ترتیب شده. ( ناظم الاطباء ). عسل زده. عسل ریخته. عسل آمیخته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). شهدآلود : و اگرچه منشی و مبدع آن را به فضل تقدم بل به تقدیم فضل رجحانی شایع است اما آن به حدیقه ای ماند که در او اگرچه ذوقها را معسول و طبعها را مقبول باشد جزیک میوه نتوان یافت. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 296 ).

پیشنهاد کاربران

عسلی:شیرین
شعر "نهایه السّلم" از نازک الملائکه
.
.
.
استنفد ایامی و اجر غدی المعسول

بپرس