معزل. [ م َ زِ ] ( ع اِ ) یک سو و کناره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، معازل. ( ناظم الاطباء ): و هی تجری بهم فی موج کالجبال و نادی ̍ نوح ابنه و کان فی معزل یا بُنَی َّ ارکب مَعَنا و لاتکن معالکافرین . ( قرآن 44/11 ).|| عزلتگاه. محل عزلت. گوشه : دانا چه گفت گفت که عزلت ضرورت است من خود به اختیار نشینم به معزلی.
سعدی.
فرهنگ فارسی
یک سو و کناره جمع معازل
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مَعْزِلٍ: کنار (کلمه معزل اسم مکان از عزل است ) معنی مَا ضَلَّ: از راه راست منحرف نشد ریشه کلمه: عزل (۱۰ بار)