معرکه گرفتن

لغت نامه دهخدا

معرکه گرفتن. [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) مردم را گرد خود جمع کردن و آنان را با شعبده بازی و مسأله گویی یا مارگیری و مناقب خواندن و شرح معجزات رسول اکرم و اولیای دین سرگرم کردن یا به وسایل دیگر ( از قبیل عملیات پهلوانی ، قصه گویی و غیره ) آنان را مشغول داشتن و سرانجام پولی به عنوان خرجی از آنان خواستن. چنین اشخاصی را «معرکه گیر» و کارشان را «معرکه گیری » و مجموع گوینده و شنونده و مجلسی را که منعقد شده است «معرکه » نامند. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). در میدانها و معابر به سخنوری یا مدیحه خوانی یا قصه سرایی یا مسئله گویی یا مارگیری و شعبده بازی پرداختن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
از بهر وصال جا نماند
چون معرکه خیال گیرند.
ظهوری ( از آنندراج ).
و رجوع به معرکه شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) درمحلی و سایل حقه بازی میمون بازی یا نمایشهای دیگر را فراهم کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس