معرفه

/ma~refe/

برابر پارسی: آشنا، شناسا

معنی انگلیسی:
definite

لغت نامه دهخدا

معرفه. [ م َ رِ ف َ ] ( ع اِمص ) معرفة. معرفت. رجوع به معرفة و معرفت شود. || ( اِ ) ( اصطلاح دستوری ) اسمی است که نزد مخاطب معلوم و معهود باشد؛ مثلاً اگر کسی به مخاطب خود بگوید: «عاقبت خانه را فروختم و دکانها را خریدم » مقصود این است : خانه و دکانهائی را که شما اطلاع دارید... ( از دستور قریب و بهار و... ج 1 ص 23 ). معرفه به صورتهای ذیل در فارسی به کار می رود: 1- به صورت اسم جنس با قرینه : «مردی در بیابان دچار گرگی شد. مرد با گرگ جنگید و سرانجام گرگ را کشت ». 2- گاه اسم را با «آن » و «این » معرفه سازند: «گفت بروو این زن را بیاور. او بشد و زن را پیش طالوت آورد». 3- در زبان تخاطب با الحاق «-ه » معرفه سازند: «اسبه را خریدم »، «خانهه را فروختم ». و رجوع به فرهنگ فارسی و معرفه و نکره تألیف دکتر معین صص 57-78 شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) اسمی است که نزد مخاطب معلوم و معهود باشد مثلا اگر کسی بمخاطب خود بگوید : عاقبت خانه را فروختم و دکانها را خریدم . مقصود این است : خانهای را که شما اطلاع دارید فروختم و دکانهایی را که میشناسید خریدم . توضیح معرفه بصورتهای ذیل در فارسی بکار میرود : ۱ - صورت اسم جنس با قرینه : مردی در بیابان دچار گرگی شد . مرد با گرگ جنگیده و سرانجام گرگ را کشت . ۲- گاه اسم را با آن و این معرفه سازند : گفت : برو و این زن را بیاور . او بشد و زن را پیش طالوت آورد . گفت : توب. او آنست که بدان شارستان جباران شود . ۳ - در زبان تخاطب با الحاق ه ( آ در شمال ایران و ا در مرکز ) یا - ی معرفه سازند : اسبه را خریدم . خانهه را فروختم مردی امروز آمد . ( این یائ یائ و حدت و نکره نیست ) .
معرفه معرفت

فرهنگ معین

(مَ رَ فِ ) [ ع . معرفة ] (اِ. ) اسمی است که نزد شنونده معلوم و آشکار باشد.

پیشنهاد کاربران

بپرس