معرت
لغت نامه دهخدا
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] ( ع اِ ) گناه. || رنج. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بدی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سختی. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) ( از اقرب الموارد ). || خونبها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تاوان. || تغییر رنگ رخسار از خشم. || کارزار لشکر بی حکم امیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || عیب. ( از اقرب الموارد ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به معرت شود. || خیانت. ( اقرب الموارد ). خیانت و در «عاصم افندی » جنایت. ( از محیط المحیط ). || دغا . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
معرة. [ م ُ رَ ] ( ع اِ ) رنگ که به سرخی زند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
معرة.[ م َ ع ِ رَ ] ( ع ص ) ارض معرة؛ زمین کم گیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. رنج و سختی.
۳. آزار.
پیشنهاد کاربران
زیان
خسارت
تاوان
. . و شر و مضرت و فساد و معرت آن بملک او بازگردد. .
کتاب کلیله و دمنه
خسارت
تاوان
. . و شر و مضرت و فساد و معرت آن بملک او بازگردد. .
کتاب کلیله و دمنه