معر

لغت نامه دهخدا

معر. [ م َ ع َ ] ( ع مص ) بیرون افتادن ناخن از چیزی که به آن رسیده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کم گردیدن پر و مانند آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || افتادن همه موی پیشانی و جز آن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ریختن همه موی پیشانی چنانکه چیزی از آن باقی نمانده باشد و بعضی آن را به پیشانی اسب اختصاص داده اند. ( از اقرب الموارد ).

معر. [ م َ ع ِ ] ( ع ص ) ناخن افتاده به چیزی که آن را رسیده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کم موی و کم پر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کم موی و کم پشم. ( ناظم الاطباء ). || شتر پشم ریخته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بخیل کم خیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خلق معر زعر؛ خلق تنگ و زشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کم گوشت. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

عیار گیر چاشنی گیر

پیشنهاد کاربران

مَعر. تَرکِه.
در گویش شهرستان بهاباد به شاخه های تر، دراز و نازک درختانی چون انار� می گویند. برای کشتن مار های باریک که در بهاباد به آن ها شَم مار می گویند اغلب معری از درخت انار� می کنند ( جدا می کنند ) و با زدن آن ( بالا بردن و سپس فرود سریع ) مار را می کشند که البته کار اشتباهی است چون مارها جزئی از اکوسیستم طبیعی هستند و کم شدن جمعیت آنها باعث به هم خوردن تعادل گشته و مثلاً منجر به افزایش جمعیت موش ها�می گردد که همین مسئله به کشاورزی و منابع طبیعی آسیب جدی وارد می کند. در گذشته از این شاخه های نازک و دراز ( مَعر ) در مکتب خانه ها و مدارس برای تنبیه بدنی دانش آموزان استفاده می شد البته چون این معرها دارای سیخ ( شاخ های تیز مانند کوچک ) هستند قبل از استفاده از این معرها ابتدا با چاقویی سیخ ها از بدنه اصلی جدا می شد تا هنگام تنبیه باعث زخم و جراحت نشود البته گاهی بعلت غفلت��� و . . بعضی از همین سیخ ها در دستان بچه ها فرو می رفت و دست آنها را زخمی می کرد که الحمدالله تنبیه بدنی نسبت به قدیم بسیار کم شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

رز ساخته
[ معر. ]
از علائم و نشانه های اختصاری فرهنگ لغت ها که مخفف کلمه ی /مُعَرَّب/ است.
نکته :
معرب. [م ُ ع َرْ رَ ]نوعی کلمه ای که در اصل غیر عربی بوده و عرب زبانان آن را به عربی آورده اند البته در آن تغییری ایجاد کرده تا با زبان عربی هماهنگ شود مانند کلمه ی صک که معرب کلمه ی فارسی چک است.
...
[مشاهده متن کامل]

در ضمن مُعرَب با مُعَرَّب تفاوت دارد.
در دستور زبان عربی در بحث نحو یا ترکیب، مُعرَب ( با سکون عین و بدون تشدید حرف ر ) به کلمه ای گفته می شود که که حرکت آخر آن کلمه به علت نقش های مختلف که می گیرد تغییر می کند یک جا مرفوع، جای دیگر منصوب یا مجرور ویا مجزوم می گردد. بطور مثال اگر کلمه ی معرب، نقش فاعل بگیرد حرکت آخر آن مرفوع خواهد شد و اگر نقش مفعول بگیرد حرکت آخر آن منصوب می گردد مُعرَب در مقابل مبنی به کار می رود یا به عبارتی کلمه یا مُعرَب و اعراب پذیر است یا مبنی که در تمام نقش ها اعراب آن ( حرکت حرف آخر کلمه ) تغییر نمی کند.

بپرس